داستانها خودشان نوشته میشوند، ما فقط آنها را بر روی کاغذ میآوریم.
دوستت داشتم و گفتم، گفتم دوستت دارم و شنیدی، شنیدی و پاسخ دادی و تمام ماجرا همین بود. من اعتراف کردم و گفتم. گفتم که داستان چگونه است. خندیدی، خندیدم، خندیدیم. چیزی نبود که باشد، ولی داستانها خودشان پیدا میشوند، خودشان رشتههایی را میبافند و میدوزند و میشوند داستان. فقط یک داستان شکل گرفته بود مثل هزاران داستان دیگر در زندگی، داستانهایی که بعضاً فراموششان کردیم. داستانهایی که در دلمان مانده چرا آنها را زندهگی نکردهایم و این نیز یک داستان بود، داستانی زاده از ذهن و نگاههای ما. شاید فکر میکردند چیزی شروع شده و حالا دارد به پایان میرسد. ولی نه، نه چیزی شروع شده بود و نه پایانی در کار بود، آنجا هیچچیز نبود جز مه، مه بود و کسی چیزی نمیدید.
ساعت ۱۰:۱۸ دقیقه ۱۹ بهمن ۱۳۹۷ . دو ماه قبل از واقعه
به خط مجی .
امضا : و موج در فضا و زمان گسترده است.
درباره این سایت